فصل سوم سریال خانه کاغذی (La casa de papel) با تلخی بسیاری برای پروفسور به پایان رسید. در قسمت هشتم از فصل سوم این سریال، شاهد نقشهای بودیم که آلیسیا سیرا برای راکل موریو کشید و بهوسیله آن، پروفسور را از طریق صدا و فرکانسهای صوتی فریب داد. این دقیقا همان نقشهای بود که پروفسور برای آلیسیا سیرا و تیم پلیس کشیده بود. نقشهای که در آن، سارقان حاضر در بانک موظف شدند تا با ایجاد سر و صداهای مختلف، با ابزار و وسایل سوراخکاری زمین و فرستادن یک موش در راه فاضلاب، وانمود کنند که در حال فرار از بانك هستند و مسیر توجه تیم پلیس را منحرف کنند.
پروفسور بهخوبی از این موضوع مطلع بود که بروز علاقه و وابستگیاش به راکل، میتواند خودش و گروه سارقان را در معرض خطر قرار داده و آنها را آسیبپذیر کند. نقشه آلیسیا سیرا برای برهم زدن تمرکز و حواس پروفسور عملیاتی شد. او بهخوبی مطلع شده بود که راکل، پاشنۀ آشیل پروفسور است که با ضربه زدن به آن، میتواند خواستههایش را به پروفسور و گروه سارقان تحمیل کند.
از سوی دیگر، تنشهای درون بانک مرکزی اسپانیا به اوج خود رسیده. شلیک تکتیرانداز به نایروبی، قسمت زیادی از حواس اعضای گروه را، از مدیریت و ادامه سرقت منحرف کرده است. همین تنشها موجب آمادهباش نیروهای پلیس، برای حمله به بانک مرکزی میشود. همانطور که شاهد بودیم، یک تانک زرهی برای حمله پیشقدم شد و به سمت درب بانک حرکت کرد، اما برخلاف انتظار همه، پاسخی کوبنده را از سارقین دریافت کرد. حمله به تانک زرهی، یک جنگ جدید را بین سارقان و نیروهای پلیس، آغاز کرد.
در آغاز فصل چهارم سریال خانه کاغذی (La casa de papel) شاهد تلاشهای گروه سارقان، برای نجات جان نایروبی هستیم. تلاشهایی که به ثمر مینشیند اما اختلافات بین اعضای گروه و پالرمو، او را در معرض خطر جدیتری قرار میدهد. پالرمو، زمانی که احساس میکند قادر به مدیریت و کنترل افراد درون بانک نیست، دست به حماقت بسیار بزرگی میزند. بعد از سرپیچی او از تصمیمات توکیو، پالرمو عزم خود را جزم میکند تا از بانک خارج شود، اما نقشهاش شکست میخورد. اعضای گروه او را به یک صندلی زنجیر میکنند تا نتواند دست به کاری بزند. یکی از گروگانهایی که در کنار پالرمو حضور دارد گاندیا، مسئول امنیت و حفاظت از بانک مرکزی اسپانیا است.
چند سال پیش از آغاز عملیات، زمانی که برلین برای بررسیهای اولیه سرقت، به بانک مرکزی اسپانیا مراجعه میکند، گاندیا را به عنوان یک دشمن جدی و سرسخت به پروفسور معرفی میکند. گاندیا به عنوان یک فرد کارکشته که هیچ ترسی از کشتن ندارد، تبدیل به یکی از سرسختترین موانع تیم سرقت میشود.
پس از تماسی با توکیو، پروفسور در مییابد که کشتن راکل موریو یک عملیات فریب برای بازجویی از وی و برهم زدن تمرکز گروه سارقان است. پلیس اسپانیا از دستگیری یا کشته شدن راکل هیچ خبری را منتشر نکرد و حتی پروفسور نیز، جنازه راکل را مشاهده نکرد. بنابراین پروفسور برای کسب اطمینان بیشتر از زنده بودن راکل، لباس قرمز سارقان و ماسک دالی را بر صورت میزند، تا در پوشش یکی از دهها مردمی که خارج از بانک اسپانیا تجمع کردهاند، سرنخهایی را بهدست آورد. حضور عجیب آلیسیا سیرا، آنخل در چادرهای پلیس و وجود یک وَن که قسمتی از آن گِلی است (این ماشین متعلق به پلیس ملی اوئلوا بوده و مربوط به منطقهای میشود که راکل در آن دستگیر شد)، از سرنخهایی است که پروفسور بهدست میآورد.
پروفسور تلاش میکند تا از طریق پیدا کردن راهی، به راکل این پیام را برساند که در جریان زنده بودن و بازداشت او توسط نیروهای پلیس قرار گرفته است. پروفسور از طریق یکی از ماموران پلیس، به وسیلۀ یک ساعت مچی، توانست راکل را متوجه این پیام کند. آلیسیا سیرا تمام تلاش خود را بهکار گرفته بود تا با تحت فشار گذاشتن راکل، از نقشههای پروفسور و گروه سرقت مطلع شود، اما راکل پس از دیدن ساعت مچی، اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرد و توانست به فکر نقشه فراری باشد، که مدتها پیش توسط پروفسور طراحی شده بود. نقشهای که تنها
افراد حاضر در طبقه زیرین بانک مرکزی، همچنان تمام تلاش خود را بهکار میگیرند تا طلاهای موجود را ذوب کرده و عملیات تبدیل آنها به گلولههای کوچک ادامه دارد. طلاهای موجود در بانک، به عنوان یک اهرم یا امتیاز مهم، شاید بتواند به زنده ماندن سارقین حاضر در بانک، کمک کند.
فصل چهارم از سریال خانه کاغذی (La casa de papel)، هیجان این اثر را به بالاترین حد میرساند. تنشهای موجود در بانک مرکزی اسپانیا از یک سو و عملیات فرار راکل از سوی دیگر، مخاطب را با خود همراه میکند تا مانند سه فصل پیشین، لحظات جذابی برای او رقم بزند. لحظاتی که غم و شادی را همراه خود دارد.