نهمین اثر سینمایی اصغر فرهادی، در جغرافیای شهر شیراز روایت میشود. این فیلم که در دوران پاندمی کرونا تولید شده است، برای نخستین بار در بخش مسابقه جشنواره فیلم کن ۲۰۲۱، به نمایش گذاشته شد و توانست جایزه بزرگ هیات داوران را، بهصورت مشترک با فیلم کوپه شماره ۶ (Hytti nro 6) به کارگردانی یوهو کاسمانن (Juho Kuosmanen)، دریافت نماید. همزمان واکنشهایی متفاوت را از سوی مخاطبان و منتقدین دریافت کرد.
قهرمان، روایتگر داستان فردی بهنام رحیم است که به علت عدم توانایی در پرداخت بدهی مالی، در زندان به سر میبرد. او برای یک مرخصی دو روزه از زندان خارج میشود و به دیدار دوست دخترش، فرخنده میرود. فرخنده، در یک مرکز گفتار درمانی فعالیت میکند و با رحیم در رابطه است. او کیفی را به رحیم نشان میدهد که گویی پیشتر, در رابطهاش با رحیم صحبت کرده است. فرخنده این کیف را که هفده سکه درونش دارد را در خیابان پیدا کرده و حالا هر دو، تصمیم دارند که با فروش این سکهها، مبلغی از بدهی را پرداخت کنند، تا رحیم به زندان باز نگردد اما مخالفت رحیم با انجام این کار، مسیر جدیدی را برای زندگی او رقم میزند.
فیلم با آزادی رحیم از زندان آغاز میشود. در تصویر او را میبینیم که از آن سوی فنس های فلزی، با شادی بسیار، به سمت اتوبوس واحد حرکت میکند. خوشحالی رحیم از آزادیاش چندان زیاد است، که مخاطب گمان میکند فردی از اعضای خانواده یا نزدیکانش به استقبال از او آمده، اما در نهایت او را تنها میبینیم، که حتی در سوار شدن اتوبوس ناکام میماند. فنسهای فلزی بیرون از زندان، که مانع از تسلط کامل دیداری مخاطب بر شخصیت رحیم می شود، خبر از زندانی جدید برای او دارد. شاید بتوان اینگونه تعبیر نمود که رحیم از زندانی کوچک آزاد میشود، اما در حصار زندان به مراتب بزرگتری، به نام جامعه محصور میشود.
مخاطب با دوربین اصغر فرهادی به نقش رستم شیراز میرود، جایی که آرامگاه برخی از پادشاهان هخامنشی در آن قرار گرفته و نشانههایی از دوره عیلامی و ساسانی در آن یافت میشود. حین نمایش اسامی بازیگران و عوامل، رحیم از پلکان واقع شده در محوطه بالا میرود و دوربین با تاکید بسیار او را دنبال میکند. ارتفاع وی از زمین بیشتر میشود و همچنان پلهها را یکی پس از دیگری بالا میرود. رحیم به محض رسیدن به بالای پلکان، شوهر خواهرش را میبیند که از او درخواست میکند تا راهی که آمده را باز گردد و در طبقات پایینتر صحبت کنند. این سکانس میتواند یک دورنمای کلی از اتفاقاتی باشد، که قرار است برای شخصیت اصلی فیلم واقع شود.
یکی از نکات بحث برانگیز فیلم قهرمان، چرایی روایت داستان در موقعیت شیراز است. به تعبیر دیگر میتوان گفت، اگر مکانی که داستان در آن به وقوع میپیوندد را از شیراز، به شهر دیگری تغییر دهیم، شاید لطمه چندانی به ساختار اصلی و داستان فیلمنامه وارد نشود. سکانس نقش رستم، جزو معدود قسمتهایی از فیلم است که منطق فیلمبرداری آن در استان فارس احساس میشود. این سکانس به عنوان افتتاحیه فیلم، از اهمیت بالایی برخوردار است که میتواند یک مفهوم استعاری ملی را به همراه داشته باشد. غیر از سکانس نامبرده، مابقی فیلم را میتوانیم در موقعیت مکانی تهران یا هر شهر دیگری متصور شویم.
در فیلم قهرمان، شاهد داستانی از طبقه پایین اجتماعی در ایران هستیم. داستانی که رنگ و بوی فیلمهای ابتدایی اصغر فرهادی، یعنی رقص در غبار (۱۳۸۱) و شهر زیبا (۱۳۸۲) را با خود به همراه دارد.
رحیم از همسر خود جدا شده، فرزند او نزد خواهرش زندگی میکند و خودش نیز بخاطر عدم پرداخت بدهی مالی، در زندان است. تاثیر مخرب مشکلات اقتصادی بر اعضای این خانواده به همینجا ختم نمیشود، چون یکی از دلایل جدایی رحیم از همسر سابقش، مشکل مالی او در زندگی مشترک بوده است. به واقع میتوان گفت که داستان فیلم، نشات گرفته از جامعۀ امروز ايران است، که در آن زندگی میکنیم. اگر مخاطبی خارج از مرزهای ایران و یا حتی در سالیان آینده این فیلم را تماشا کند، میتواند به برخی از نکات حائز اهمیت در جامعه ایران، در این برهه زمانی پیببرد.
رحیم پس از ملاقات با شوهر خواهرش، وانت او را به امانت میگیرد تا به دیدار فرخنده برود. فرخنده، معشوقه یا دوست دختر او، کسی است که کیف سکهها را پیدا کرده و به همراهی رحیم برای فروش سکهها به طلافروشی میروند. طلافروش طلاها را به مبلغی حدود هفتاد میلیون تومان (نزدیک به نیمی از بدهی رحیم) قیمت گذاری میکند، اما رحیم از فروش طلاها منصرف شده و سعی میکند تا کیف را به دست صاحبش برساند. برخلاف اصرار دخترش، وجدان رحیم اجازه فروش مالی که به او تعلق ندارد را نمیدهد. بنابراین سعی میکند کیف را به صاحبش برگرداند و در نهایت، خواهر رحیم در غیاب او، این کار را انجام میدهد.
رحیم با بازگرداندن کیف، به فردی که ادعا میکند صاحب آن است، ناخواسته دفتر جدیدی را در زندگیاش باز میکند. مسئولین بلند مرتبه زندان، زمانی که از این موضوع آگاه میشوند، او را برای انجام مصاحبه تلویزیونی با صدا و سیما معرفی میکنند. رحیم که میداند اگر نامی از فرخنده به عنوان یابنده کیف ببرد، مشکلاتی برای هر دو نفرشان بهوجود میآید، با مشورت یکی از مسئولین زندان، تصمیم میگیرد تا خودش را به عنوان یابنده کیف معرفی کرده و موقعیتی که در آن کیف را مشاهده کرده، به دوربین تلویزیون نشان دهد.
اولین دروغ بزرگ رحیم در فیلم، هم میتواند از میل او به دیده شدن نشات بگیرد و از طرفی، به عنوان کسی که در مرکز توجه بسیاری قرار گرفته و راه برگشتی ندارد، باید از آبروی خودش حفاظت کند.
معرفی رحیم به عنوان فردی که زندانی است و با وجود مشکلات مالی، کیف هفده سکهای را به صاحبش بازگردانده، خیرین را بر آن میدارد تا یک مراسم گلریزان، جهت پرداخت بدهیاش برگزار کنند. از این مراسم مبلغی جمع آوری میشود، اما بهرام (شاکی پرونده رحیم)، از رضایت سرباز میزند. بهرام پس از جشن گلریزان، در مواجهاش با رحیم و خیرین، میگوید که رحیم وظیفهاش را انجام داده و برای کسی که به وظیفهاش عمل کرده، جشن و مصاحبه تلویزیونی فراهم نمیکنند. او مثالی میآورد که اگر کسی به یک نفر تعرض نکند، باید برایش مراسم تقدیر و تشکر برگزار کنند؟ دیالوگ بهرام علامت سوالهایی را برای مخاطب، در مورد شخصیت رحیم ایجاد میکند.
بهرام بالاخره رضایت میدهد و رحیم، برای شغلی که مسئولان استانی، قول آن را دادهاند به فرمانداری میرود. با حضور رحیم در فرمانداری، متوجه دردسر تازهای میشویم که برای او به راه افتاده است. با گسترش خبر کاری که رحیم انجام داده است، برخی از کاربران شبکههای اجتماعی موضوعی را مطرح میکنند، که ممکن است رحیم دروغ گفته باشد و ماجرای بازگرداندن کیف به صاحب اصلیاش، ترفندی برای جمع آوری کمک، برای پرداخت بدهیاش و از سوی دیگر، داستان طراحی شده توسط مسئولان زندان است که اتفاق تلخ بهوقوع پیوسته، در چند هفته پیش را سرپوشانی کنند. همین موضوع موجب میشود تا رحیم برای آن شغل نتواند استخدام شود.
تاثیر این موج بهقدری زیاد میشود، که افکار عمومی نشانهای از صاحب کیف را از رحیم طلب میکند. خواهر رحیم زمانی که کیف را به فردی که ادعا میکرد صاحب آن است تحویل داد، نه کارت شناساییاش را دید و نه نشانی محل سکونتش را گرفت. او پس از دریافت کیف به شبحی تبدیل میشود، که صرفا یک راننده تاکسی و یک یک طلافروشی، ردی از او در ذهنشان دارند. رحیم که همچنان برای حفظ آبرویش و تقلا میکند، تصمیم میگیرد به هر صورتی شغلی را بهدست آورد تا بدهی بهرام را پرداخت کند. بنابراین تصمیم میگیرد تا فرخنده را به عنوان صاحب کیف و راننده تاکسی و خواهرش را به عنوان شاهدین اتفاق به فرمانداری ببرد.
شهادت دروغ فرخنده به عنوان صاحب کیف، راه به جایی نمیبرد چون مسئول مربوطه در آنجا پیامکی را نشان میدهد که رحیم مدتی قبل از آنکه از زندان آزاد شود، به بهرام قول پرداخت هفتاد میلیون تومان از بدهیاش را داده است.رحیم در باتلاقی گرفتار میشود که تمامی تلاشها برای برون رفت از آن، نتیجه عکس میدهد. شاید نقطه ورود رحیم به این باتلاق زمانی باشد که شماره تلفن زندان را بر روی اعلانهای مربوط به پیدا کردن صاحب کیف درج کرد، یا حتی زمانی که به توصیه مسئول زندان، به دروغ اعلام کرد که کیف را خودش پیدا کرده. هرکدام از اینها که باشد، راه نجات از این مهلکه چندان ساده نیست و تاوان اشتباهاتی که از عمد یا ناخواسته مرتکب شده را میدهد.
رحیم آشفته و عصبانی به سراغ بهرام میرود و گمان میکند که او پیامک مربوطه را ارسال کرده. او با رحیم درگیر میشود، غافل از اینکه این دام، توسط دختر بهرام پهن شده و الان نیز گرفتار دومین دام آن میشود. دوربینهای مداربسته تصاویر حضور رحیم و فرخنده در مغازه بهرام را ضبط کرده و دختر بهرام، این فیلم را با صدای خودش برای خیریه ارسال میکند. دختر بهرام شخصیتی است که گویی عقده زیادی از رحیم به دل دارد. بهرام برای پول رحیم جهیزیه دختر را فروخته و او نتوانسته به خانه بخت برود، بنابراین مسبب وضعیت کنونیاش و تجردش را رحیم میداند. دختر بهرام ادعا میکند که اگر تا روز بعد بدهی پدرش پرداخت نشود این فیلم را منتشر میکند.
اعضای خیریه که اکنون از دروغ رحیم و درگیریاش با بهرام عصبانی هستند، تصمیم میگیرند تا پول جمعآوری شده صرف نجات یک زندانی از اعدام شود. فرخنده علی رغم میل باطنیاش، زمانی که جدیت اعضای خیریه برای عدم پرداخت مبلغ جمعآوری شده برای بدهی رحیم را میبیند، درخواست میکند تا اعلام شود، رحیم درخواست کرده تا این پول را برای نجات این فرد از اعدام پرداخت کنند. این مسئله مورد موافقت مسئول خیریه قرار میگیرد اما در نهایت دختر بهرام فیلم مذکور را منتشر میکند.
قهرمان اصغر فرهادی با تمام نقاط ضعف و قوتش، بازتابی است، از آنچه که امروز در جامعه ایرانی شاهدش هستیم. جامعهای که در آن یک فرد (در اینجا بخوانیم قهرمان) را در ایدهآلی ترین حالت ممکن میخواهد. از دید این جامعه، یک فرد/گروه، یا سیاه مطلق است، یا کاملا سفید. حدفاصلی را میان سفیدی و سیاهی به رسمیت نمیشناسد. گویی فردی را میتواند به عنوان قهرمان بپذیرد، که در بی نقصترین حالت ممکن قرار گرفته باشد، چیزی که آن را حتی در میان اساطیر باستان و قهرمانان کهن ملتهای مختلف کمتر میتوان دید.
چرا شخصیت رحیم و کاری که او در قبال کیف انجام میدهد مهم است؟ وی در شرایطی تصمیم به بازگرداندن کیف میگیرد، که میداند شغلی ندارد و نمیتواند بدهی بهرام را پرداخت کند. رحیم خودش را جای کسی میگذارد که کیف را گم کرده، کاری که شاید فرد دیگری جای او بود انجام نمیداد. برخی از شخصیتهای فیلم، برای منافع خود دست به هر کاری میزنند. از فردی که به دروغ ادعا کرد که صاحب کیف و سکهها است، تا مسئول زندان که برای حفظ آبروی خودش و دیگر مسئولان زندان، به خانه رحیم آمد تا از فرزند رحیم فیلمبرداری کند.
فرهادی توانسته شخصیتهایی را در فیلم بهتصویر بکشد که برای مخاطب بیگانه نیستند. رحیم با بازی درخشان امیر جدیدی یکی از نقاط قوت برجسته فیلم حساب میشود. جدیدی توانسته به فهم درستی از کاراکتر رحیم دست پیدا کند و آن را در کم نقصترین حالت ممکن به نمایش بگذارد.
شاید یکی از ضعفهای فیلم، فاصله گرفتن فرهادی از برخی ویژگیهای قبلی آثارش است. در در وهله نخست، این موضوع را میتوان در نام فیلم مشاهده کرد، که به زعم نگارنده، واژه قهرمان با نوع نگاهی که در آثار فرهادی وجود دارد، کمی فاصله داشته و از جنس سینمای او نیست. در فیلمهای فرهادی شاهد کاراکترهای خاکستری هستیم، که هر کدام نقاط مثبت و منفی ویژه خود را دارند. واژه قهرمان اغراق آمیز و آشکارا است. در این اثر، از اقدامات خلاقانه فرهادی برای نامگذاری فیلم ردی نمیبینیم. همین آشکار بودن را تا حدی میتوان در بطن داستان فیلم احساس کرد. فرهادی قصد دارد تا مفاهیمی را به مخاطب خود انتقال دهد که موفق هم میشود، اما بدون بهرهگیری از پیچیدگیهایی که در آثار قبلیاش ماهده میکنیم.
قهرمان فیلم مهمی است که با تمام ضعفهایش، همانند آثار پیشین فرهادی از دغدغه اجتماعی برخوردار است، چیزی که در سینمای امروز ایران، به یک برداشت سطحی و گذرا از آن تقلیل یافته است.
منتشر شده در بلاگ فیلمنت