به تمام روایاتی که شاهدشان بودهاید فکر کنید: تمام تجربههایی که منجر به غلیان احساسات و عواطف گوناگون اعم از عشق، نفرت، هیجان، ترس و… در شما شدهاند و یا همراه با شخصیتی وارد ماجرایی شدهاید و چنان سرنوشت این شخصیت خیالی برای شما مهم شده است که با اشتیاق داستانش را تا انتها دنبال کردهاید. اگر شما هم مخاطب چنین تجربههایی بودهاید، در خیل عظیم انسانهای در طول تاریخ هستید که توسط تجربههای دراماتیک منقلب شدهاند. به تعبیری میتوان گفت اگر داستانی در هر رسانهای اعم از ادبیات، نمایش، سینما و… تعریف شود، به طوریکه همراه با ویژگیهایی چون تغییر و تحول شخصیت یا ایجاد همذاتپنداری با این شخصیت باشد، در جهان بینهایت گسترده ژانر درام قرار میگیرد. اما همین ویژگی گستردگی باعث میشود که ارائۀ تعریف مشخصی از ژانر درام که مورد پذیرش همگان باشد، میسر نشود. پژوهشگران و منتقدان بسیاری در طول تاریخ (از حدود ۲۵۰۰ سال پیش تاکنون) به تعریف درام پرداختهاند و لذا امروزه جهانی از تعاریف که به اندازۀ خود جهان آثار دراماتیک گسترده است، در دست داریم. در این نوشتار سعی میکنیم تعریفی کلی از ژانر درام، که بخشی از تعاریف متنوع را به عاریت گرفته است، ارائه کنیم.
تعریف و ویژگیها
در اصطلاح دقیقتر، درام در ذات خود یک ژانر محسوب نمیشود و تمام ژانرهایی که میشناسیم و در ادامه ذکر خواهند شد، نوعی از درام هستند. در واقع به طور تاریخی به هر اثر روایی که لحن جدی و پیام و دغدغههای قابل تأملی داشته باشد، درام گفته میشود. براساس این تعریف، آثار روایی یا درام هستند و یا کمدی و این همان تعریف اولیهای است که ما بررسی خود را از آن آغاز میکنیم. ارسطو در رسالۀ تاریخسازش نقد شعر یا بوطیقا ویژگیهایی برای هنر روایی ذکر میکند که از آن زمان تاکنون بنیان تعریف و نقد اینگونه آثار بوده است. گرچه آنچه ارسطو به تعریف و تمجید میپردازد، تراژدی است و نه درام، اما ویژگیهایی که ارسطو برای تراژدی میشمارد و نیز دستهبندی دوگانهاش مبنی بر تراژدی یا کمدی بودن آثار روایی، بهگونهای است که با اندکی تسامح، میتوان منظور ارسطو از تراژدی را همان درام درنظر گرفت.
برمبنای تعریف ارسطو، میتوان اثر دراماتیک را محاکات یا تقلیدِ زیباییشناسانۀ جهان طبیعی در نظر گرفت. منظور از اصطلاح “زیباییشناسانه” این است که یک ذهن خلاق و هنرمند (مولف)، حوادث و پدیدههای جهان را چنان کنار هم نهاده و رابطۀ علت-معلولی میان آنها برقرار کرده است، که نظم و هماهنگی موجود در ذات طبیعت در آن متبلور شده و در روح و روان مخاطب، تأثیرِ ماندگار و آموزندهای برجای مینهد. ارسطو دستورالعملهایی برای خلق چنین تقلیدی از طبیعت ذکر میکند و شگفتانگیز است که حتی امروز هم، در جهان هنرهای مدرن که هدفمندی اثر هنری را رد میکند، این دستورالعملها نکتۀ شروع هر نویسنده و مولفی محسوب میشوند. دستورالعمل ارسطو که اصطلاحا روایت سهپردهای و شخصیت محور خوانده میشود، در ژانرهای غیر شخصیت محور و حادثه محورِ درام نیز صادق است، چرا که هرطور که باشد، الزاما شخصیت یا شخصیتهایی وجود دارند که حوادث مورد تأکید اثر را تجربه میکنند.
پردۀ اول: همان مقدمۀ اثر است. در این پرده، مخاطب با قهرمان داستان و خلق و خوی او، مشکلات و آرزوهایش آشنا میشود و نیز جهانِ خاص اثر و قواعد آن به مخاطب معرفی میشود. در مقدمه، همهچیز در تعادلی شکننده قرار دارد. تعادلی که با گرهاندازیهای هوشمندانه و درگیرکننده، واژگون میشود و شخصیت را به دل حوادث پردۀ دوم میراند. این پرده حدود بیست و پنج درصد از کل اثر را دربرمیگیرد.
پرده دوم: از این پرده چالشها و مسیر قهرمان آغاز میشود. مؤلف با خلاقیت و درایت، موانعی را پیش روی قهرمان مینهد که ضعفهای بنیادین او را هدف قرار میدهند. این موانع و نحوۀ روبرو شدن قهرمان با آنها، بایستی چنان تدوین شوند که مخاطب را درگیر کند. مهمترین کنش و واکنشهای داستان در همین پرده رخ میدهند. معمولا قهرمان با چالشهایی که استعارهای از ضعف او هستند روبرو میشود و برای رستگاری لازم است که بر این ضعفها فائق آید و یا ایثار و جانفشانی کند. این پرده حدودا پنجاه درصد از کل اثر را شامل میشود.
پرده سوم: این پرده مؤخرۀ روایت است. گرهها گشوده میشوند و سرنوشت قهرمان مشخص میشود. پایان ماجرا یا تلخ است یا خوش و یا شاهد پایان کنایی هستیم. در پایان تلخ، شخصیت به رستگاری نمیرسد و موانع و نیروهای طبیعی (در واقع سرنوشت) بر او پیروز میشوند (چنین آثاری معمولا تراژیک محسوب میشوند). در پایان خوش، شخصیت با موفقیت از موانع عبور میکند و معمولا در انتها فرد بهتری میشود. در حالت کنایی، دو پایان ممکن است داشته باشیم. یا قهرمان به خواسته و هدفش میرسد ولی نمیتواند به ضعفهایش غلبه کند و انسان بدتری میشود، یا در رسیدن به خواستههایش ناکام میماند و ظاهرا شکست میخورد، اما در طول مسیر دچار تغییر و تحول مثبت میشود و در نهایت در اثر تجربههایی که از سر گذرانده، انسان بهتری میشود. در پایان کنایی اول، پایان، بهظاهر خوش است و در باطن تلخ است چرا که آنچه شخصیت به دست آورده، ماهیت مادی دارد و آنچه از دست داده ماهیت معنوی و در حالت دوم پایان کنایی، پایان بهظاهر تلخ است، اما باطن آن خوش محسوب میشود، چرا که شخصیت با آنکه امر مادی را از دست داده، اما دستاوردی بزرگتر که حالت معنوی دارد کسب کرده است.
ارسطو هدف از این تغییر و تحولات و کل روایت را، درس آموزی و کسب تجربه توسط مخاطب میداند که به خاطر همذاتپنداری و همراه شدن با قهرمان به دست آمده است. اما این همذاتپنداری چگونه حاصل میشود؟ برای ایجاد همذاتپنداری، مولف بایستی شخصیت و موانعش را چنان طراحی کند که جنبۀ انسانی او قوی بوده و سفر او برای مخاطب به شکل شخصی دارای اهمیت باشد. جنبۀ انسانی شخصیت با ایجاد شخصیت چند بعدی برای او حاصل میشود. یک شخصیت چند بعدی، دارای هدف یا اهداف خودآگاهی است که خود او نیل به آنها را شرط خوشبختی میداند اما درواقع آنچه که او نیاز دارد، روبرو شدن با موانعی است که ضعفهای ناخودآگاه او را برطرف کند. شخصیت در ابتدا نسبت به این ضعفها آگاه نیست اما احتمالا در طول پردۀ دوم با آنها آشنا میشود و متوجه میشود که رستگاری او در گرو برطرف نمودن این ضعفها است. از عواملی که شخصیت را جذابتر میکند، تضاد میان اهداف و نیازهای واقعی اوست. همچنین هر چه تعداد اهداف و ضعفها بیشتر باشد و روابط میان آنها پیچیدهتر باشند، شخصیت واقعیتر و انسانیتر خواهد بود.
چنین شخصیت چند بعدی، در صورتی که در برابر موانع جذابی قرار گیرد، منجر به تعلیق ناباوری (Suspension of disbelief) در مخاطب میشود. به این معنا که مخاطب فراموش میکند که در حال تجربه اثری کاملا تخیلی و غیرواقعی است و در جهان اثر دراماتیک غرق میشود. این تعلیق ناباوری در بهترین حالت منجر به همذاتپنداری و “تجربۀ دیگری بودن” در مخاطب میشود که نتیجۀ آن، تأثیر روحی و روانی سهمگین درام خواهد بود.
خلق ژانرها از دل درام
ژانرها چیزی نیستند جز مضامین و شگردهای رایج در مجموعهای از آثار درام. درواقع تعدادی از مضامین و شگردها و ساختارها در طول تاریخ، به خاطر عواملی چون محبوبیت یا شرایط اجتماعی خاص، به اشکال گوناگون تکرار میشوند. سپس محققان و منتقدان برای سهولت دستهبندی آثار درام، هر کدام از آنهایی که حائز ویژگیهای تکرارشونده مشخصی هستند را در دسته خاصی موسوم به ژانر میگنجانند. لازم به ذکر است که این دستهبندیها دقیق نیستند و یک اثر معمولا در تلفیق با چند ژانر ساخته میشود. همچنین یک اثر ممکن است تمام ویژگیهای مذکور برای یک ژانر را نداشته باشد اما کماکان بخشی از آن ژانر محسوب شود. ما در بلاگ فیلمنت مهمترین این ژانرها را به تفصیل بررسی کردهایم، باری برای تکمیل بحث در این نوشتار هم تعریفی اجمالی از هرکدام ارائه میدهیم:
درام جنایی: عنصر مشترک ژانر جنایی، جنایت هولناکی است که صورت گرفته است. قهرمان این آثار معمولا پلیس/کارآگاهی است که به دنبال حل معمای جنایی است و یا خلافکارانی هستند که مرتکب عمل جنایی میشوند. به چنین قهرمانهایی که ظاهر یا باطن شروری دارند، ضدقهرمان گفته میشود. فیلم ارتباط فرانسوی (French Connection, 1972) به کارگردانی ویلیام فریدکین (William Friedkin) از آثار ماندگار این ژانر است.
درام اکشن: ژانر اکشن بر مبنای حوادث نفسگیر و ریتم تند و سریع شکل میگیرد و جزو مفرحترین ژانرهای هنری و سینمایی است. اکشن جزو معدود ژانرهایی است که حادثه محور است و نه شخصیت محور. به این معنا که شخصیت در آثار اکشن معمولا ابزاری است تا حوادثی که سوژه تمرکز اثر است را از سر بگذارند و به خودیخود، چندان اهمیتی ندارد. برای همین هم آثار ژانر اکشن، توانایی ایجاد همذاتپنداری کمتری دارند. فیلم نابودگر ۲: روز داوری (Terminator 2: Judgment Day, 1991) به کارگردانی جیمز کامرون (James Cameron) از مهمترین و محبوبترین آثار اکشن است که در تلفیق با ژانر علمی-تخیلی ساخته شده است.
درام وحشت: عنصر مشترک این آثار، خلق لحظات ترسناک و هول آور و ایجاد احساساتی چون اضطراب و وحشت در مخاطب است. فیلم احضار (Conjuring, 2013) به کارگردانی جیمز وان (James Wan) از فیلمهای وحشت محبوب در سالهای اخیر است.
درام فانتزی: پدیدههای سحرآمیز، جادویی و ماورالطبیعه مشخصه این آثار هستند. مجموعه هری پاتر (Harry Potter) از محبوبترین آثار فانتزی محسوب میشوند.
درام علمی-تخیلی: آثاری که تخیل را وارد موضوعات علمی میکنند. فیلم میان ستاره ای (Interstellar, 2014) به کارگردانی کریستوفر نولان (Christopher Nolan) در این ژانر جای میگیرد.
درام مهیج: آثاری که هیجان را نه فقط از طریق حوادث بلکه با بهرهگیری از شخصیتپردازی جذاب و فضا و لحن سنگین ایجاد میکنند. فیلم سرگیجه (Vertigo, 1958) به کارگردانی آلفرد هیچکاک (Alfred Hitchcock) از شاهکارهای این ژانر است.
درام تاریخی: این آثار شخصیتپردازی را در محیط و فضای تاریخی بهخصوصی انجام میدهند و ویژگیهای تاریخی بر مسیر قهرمان اثر میگذارند. فیلم لورنس عربستان (Lawrence of Arabia, 1962) به کارگردانی دیوید لین (David Lean) معروفترین فیلم تاریخی محسوب میشود.
درام وسترن: از محبوبترین و شناختهشدهترین ژانرهای سینمایی، ژانر وسترن است که در غرب وحشی میگذرد. خوب، بد، زشت (The good, the bad and the ugly, 1962) به کارگردانی سرجیو لئونه (Sergio Leone) از شناختهشدهترین وسترنهای تاریخ است.
درام ورزشی: رویدادها و مسابقات ورزشی موانع و چالشهای اصلی قهرمان این فیلمها هستند. فیلم گاو خشمگین (Raging Bull, 1980) به کارگردانی مارتین اسکورسیزی (Martin Scorsese) یک درام ورزشی تمام عیار محسوب میشود.
درام جنگی: فیلمهایی که میادین جنگ، محیط (Setting) و تبعات جنگ مضمونشان را شکل میدهد در ژانر جنگی قرار میگیرند. فیلم غلاف تمام فلزی (Full Metal Jacket, 1987) به کارگردانی استنلی کوبریک (Stanley Kubrick) در این ژانر قرار میگیرد.
درام زندگینامهای: این فیلمها ظاهرا مرز میان خیال و واقعیت را با تعریف بخشهایی از زندگی یک فرد واقعی از بین میبرند اما باید آگاه بود که فیلمهای زندگینامهای هم درام و در نتیجه زاییده تخیل هنرمند هستند. فیلم شبکه اجتماعی (Social Network, 2010) به کارگردانی دیوید فینچر (David Fincher) یک درام زندگینامهای است.
درام عاشقانه: فیلمهایی که بخش اصلی حوادث آن را ماجراهای عاشقانه تشکیل میدهند. فیلم او (Her, 2013) به کارگردانی اسپایک جونز (Spike Jonze) فیلمی عاشقانه در ترکیب با ژانر علمی-تخیلی است.
درام روزمره: فیلمهای این ژانر به چالشهای روزمره و عادی یک فرد میپردازند و ساختار واقعگرایانهای دارند. عموما فیلمهایی که صرفا «درام» (به معنای ژانری کلمه) خوانده میشوند، درامهای روزمره هستند. فیلم استاد (The Master, 2012) به کارگردانی پل توماس اندرسون (Paul Thomas Anderson) در این ژانر قرار میگیرد.